بباید دانست که از جمله معجزات باهرات حضرتِ منقبت آیات، آنچه جهت رهنمونی سرگشتگانِ بادی حیرت در این منزل فانی، باقی مانده، همین معجزه قرآن است.
قویترین معجزات محمدی و ظاهرترین و باقیترین آن جز قرآن نیست. و آن نه یک معجزه، بلکه هزاران هزار معجزه است. زیرا که از هر موضع از قرآن، که مقدار کوتاهترین سوره، که سوره کوثر است، میگیرند، معجزهای است جداگانه، که قوّت بشر از ایرادِ مثلِ آن عاجز است و هیچ کتاب را از کتب الهی و هیچ صحیفه را از صحف پادشاهی این کمال و جمال و عزت و جلالْ که او را بوده، نبوده.
عذوبتِ ذوقش بیغایت است و حلاوت نظمش بینهایت، و تمامی فُصَحای عرب در برابر این صحیفه واضح الاعجاز، سر بر حظّ انقیاد مینهادند.
اگرچه در وجوه اعجاز قرآن، سخن بسیار گفتهاند، اما در اینجا هفت وجه میآید:
وجه اول: فصاحت مفردات و بلاغتِ نظم آن است که مجمع فَصحای عرب و بُلَغای ادب، از آوردن به مثل آن عاجز آمدند، و با وجود کمالِ حرص و شعفِ ایشان بر معارضه و مجادله با آن حضرت، [در برابر آورده ده سوره و حتی یک سوره همانند آن] مُهرِ سکوت بر زبان نهادند. و اگر کسی را بر خاطر گذرد که شاید معارضه کرده باشند و ما را خبر نباشد، اندیشه او غلط محض و محضِ غلط است، جهت آنکه اگر این صورتْ واقع بودی، چنانچه قرآن به تواتر به ما رسیده، آن نیز برسیدی.
وجه دوم: نظم عجیب و اسلوب غریب آن است که هیچ گونه با اسالیب عرب نمیمانَد. با اصناف ترکیبات و فنون ادب آن طایفه، که لاف فصاحت در اطراف عالم افکنده بودند، وصیَتِ بلاغت به آفاق جهان رسانیده، مشابهی ندارد، و مثل آن، سخنی در کلام عرب نه پیش از نزول قرآن یافتهاند و نه بعد از آن مشاهده کرده. و از این جهت بود که هم از حاسدان و معاندان صدای «ما یُشبِهُ هذا الکلامَ البَشَر» یعنی این کلام، به سخن آدمی شبیه نیست، به گوش اهل زمان میرسید.
گویند روزی اعرابی ای آیه از قرآن شنید. فی الحال به سجده در افتاد. پرسیدند که ایمان آوردی و خدا را سجده کردی؟ گفت: من متکلم را نمیشناسم، بلکه سجده من برای فصاحت این کلام بود.
وجه سوم: اِخبار است از اموری که در قرنهای گذشته واقع بوده از بیان شرایع رُسُل و احوال امتهای ایشان. و عجیبتر آنکه بزرگان اهل کتاب، همه عمر در گفتوگویْ و جستوجوی اخبار سابقه گذرانیده بودند، و به درسِ کتب و تلاوت صُحف جهت تحقیقِ وقایع ماضیه اشتغال تمام نموده، با این همه، از دقایق آن اخبار، چندان وقوفی نداشتند و از هر جا اندک چیزی دانسته در طلب باقی میشتافتند. اما حضرت نبی اکرم صلیاللهعلیهوآله خواننده و نویسنده نبود. نه با اهل کتاب مجالست نموده و نه راه مکتب به قدمِ طلب پیموده؛ پیوسته علمای یهود و نصارا خبر گذشتگان از آن حضرت استفسار نمودندی و در آن باب، آیتی چند نازل شده، جواب سؤال ایشان به وضوح پیوستی، و همه تصدیق نموده، مجال انکار و اعتراض نداشتندی، و در باب اعجاز، این وجهی به غایتْ روشن است.
وجه چهارم: اِخبار است از اَخبار آینده. یعنی زبان قرآن، به هر چه از امور مستقبل خبر داده، برخی از آن واقع شده، و هر آینه بعضی دیگر واقع خواهد شد.
و از این جمله است آنچه خدای تعالی فرموده: «اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظُونَ» یعنی ما قرآن را فرو فرستادیم و نگاه دارنده آنیم از آنکه گَردِ تغییر و غبار تبدیل بر آن نشیند. از زمان نزول اِجلال تا امروز، هر چند بیدینانِ نابکار و ملاحده خاکسار خواستند که رقم تغییر بر صفحه حال وی کشند نتوانستند و مجال و یارای تصرف در آن [حتی] به یک کلمه و یک حرف نداشتند. و خدای را سپاس که وعدهاش راست است. و بر ضمایر پاکیزه روشندلان پوشیده نماند که محفوظ ماندن قرآن بدین وجه نیز وجهی از وجوه اعجاز میتواند بود. زیرا که محافظتِ کلامی بدین بسیاری در مدتی بدین درازی، با وجود کثرت معارضان و تعصّب معاندان، از قوّتِ بشرْ افزون و از طاقت آدمیانْ بیرون است.
وجه پنجم: غلبه ترس و هیبتی است که در وقت تلاوت و استماع بر قاری و شنونده واقع میشود، و تاثیری کلی که باطن اکثر خلق از آن و به آن متاثر و متغیّر میگردد و صرف همت معارضان، نتیجه همین امر است. چه بسیاری از بُلَغا که به مقام معارضه قرآن درآمده بودند، این سخنْ منقول است که ایشان را خوفی عارض شده و رُعبی برایشان مستولی گشته که عنانِ عزیمت از ساحت این نیت به جانب توبه منعطف ساختهاند.
وجه ششم: آن است که قاری و سامع را از تلاوت و استماع آن، ملالت برنخیزد و چندان که بیشتر خوانند و بیش شنوَند، حلاوت آن در کلامِ جانْ زیاده، و محبت آن در صمیمِ دلْ بیشتر است. به خلاف کلام مردم که هر چند به کمال فصاحت و جمالِ بلاغت آراسته باشد، چون مکرر خوانند و شنونده موجب بیزاری و ملالت گردد و در تکرار قرآن و تذکار سور و آیات آن، مطلقا غبار ملال بر چهره اصحابِ کمال ننشینَد.
وجه هفتم: از وجوه اعجازْ اشتمال قرآن است بر علوم و معارفی که از شأن عرب نبوده که آن را دانند بلکه از شأن رسول صلیاللهعلیهوآله نیز نبود که پیش از بعثت و نزول قرآنْ آن را داند. از جمله آن، علوم غریبه است که حق سبحانه در حروف و کلمات ودیعت نهاده است. و بعضِ خواصِ بارگاه عزت خود را بر آن اطلاع داده است.
و بزرگی از این وجوه که مذکور شد، وجه ثانی اختیار فرموده، میگوید: کافیتر وجهی از وجوه اعجاز قرآن و وافیترینِ آن از روی حقیقت و عیان، نظمِ بدیع آیین و ترتیب عجیب القوانین اوست که بیهیچ اسلوب از اسالیب کلام عرب چون شعر و رَجَز و نثر و... غیر آن نمیماند.
اگر فصیحی از روی فضل و فصاحتْ سرآمد زمان و به وفور بلاغت و براعتْ، فایق بر جمله اقران باشد، خواهد که یک قصه را در دو نوبت یا زیادت ادا نماید، بر وجهی که با جمالِ بلاغت و کمالِ فصاحت در آن رعایت گردد، غالبْ آن است که در نوبت دوم و سوم، روش کلام از اسلوب فُصَحا و قانون بُلَغا، به جانب تنزّل مایل خواهد شد. ولی در این کلام قدیم، قصه بعضی انبیاء، چون آدم و نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و شعیب و موسی و عیسی در چندین موضع تکرار یافته و هر نوبت از نوبتی دیگر لطیفتر مینماید و ظریفتر در نظر میآید.